برنامه هایی که برای این چند ماهه چیدم،

خوب حواسمو پرت میکنه.

جوری که وقت سر خاروندنم نداشته باشم.

وقت ناراحتی،

یا غصه شاید.

.

شاید یه جا به جایی عظیم داشتم آخر تابستون.

شاید برگشتم تهران.

.

یه بار نوشته بودم: من غصه هامو میخوابم.

شاید اونموقع هیچ فکر نکردم عمق این جمله رو

چطور با بند بند وجودم حس خواهم کرد.

این روزا غصه هامو میخوابم.

راستش تنها کاری که میکنم هم همینه.

میام سرکار.

و 

میخوابم.

میشه بهش با دید مثبت تری هم نگاه کرد:

به پروسه لاغر شدنم کمک میکنه :))

.

این روزا نمیتونم مرز بین درست و غلطُ بیشتر از یه تار مو ببینم.

گیجم راستش.

خودمو ول دادم دست زمان.

بگذره.بگذره.

.

دو روز پیش که میشد هوارو بو کشید،

گرما رو هم، 

تابستون رسمن شروع شد،

برنامه آنتالیا،

بهترین وقت افتاد.

خوشحالم.

.

مامان ایمان برام یه کیف دست دوز آورده،

با جینگیلی های بادی شاپُ

یه مجسمه کوچیک موتور از پاکستان.

یه نامه مهربونم توش بود.

چقدر نازه این دختر.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

برم سبز مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت مقاله تاسیسات مکانیک فروش لوازم و تجهیزات دندانپزشکی در کرج و تهران چگونه مدرسه ای با محیط شاداب داشته باشیم؟ راهکار صنعت رنگ نیلی